یکی دخت دیگر بد آزرم نام


ز تاج بزرگان رسیده به کام

بیامد به تخت کیان برنشست


گرفت این جهان جهان رابه دست

نخستین چنین گفت کای بخردان


جهان گشته و کار کرده ردان

همه کار بر داد و آیین کنیم


کزین پس همه خشت بالین کنیم

هر آنکس که باشد مرا دوستدار


چنانم مر او را چو پروردگار

کس کو ز پیمان من بگذرد


بپیچید ز آیین و راه خرد

به خواری تنش را برآرم بدار


ز دهقان و تازی و رومی شمار

همی بود بر تخت بر چار ماه


به پنجم شکست اندر آمد به گاه

از آزرم گیتی بی آزرم گشت


پی اختر رفتنش نرم گشت

شد اونیز و آن تخت بی شاه ماند


به کام دل مرد بدخواه ماند

همه کار گردنده چرخ این بود


ز پروردهٔ خویش پرکین بود